سه سالگی وبلاگمون مبارک
امروز وبلاگمون سه ساله شد
خیلی خوشحالم که هنوزم اینجا مینوسم
و خیلی خوشحال ترم که هر روز بر دوستان مهربانم در دنیای مجازی افزوده میشه
و تا آخر عمرم مدیون نی نی وبلاگم به خاطر خیلی چیزا...
این پست با عکسهای قرار وبلاگی در خانه سالمندان و قرار در جشنواره غذای بانوی خوبی ها و...کامل میشه
فقط چون خودم هیچ عکسی نگرفتم منتظر میمونم تا بقیه پست بذارن و من عکس دزدی کنم
بعدا نوشت:
مامان پریسا جون پست کامل قرارهارو گذاشتن
http://parisajoon.niniweblog.com/post240.php
ادامه مطلب کامل شد
خیلی دوستتون دارم
این روزها علی بعد از رسیدن یه نامه از طرف مامان و باباش خیلی ذوق زدس
علی خیلی تغییر کرده و روز شماری میکنه برای اومدن نی نی ...کاراش مردونه تر شده و احساس بزرگی میکنه...بعد سر فرصت از کارها و رفتاراش میگم...
این یه نمونش که آشپزی هم میکنه و برنج پلوپزی برامون میپزه
هر روز هم میپرسه مامان نی نی دست و پا میزنه؟...نمی دونم چرا ولی استرس اینو داره که ممکنه نی نی بمیره و ناخودآگاه این استرسو به من هم منتقل میکنه
برامون دعا کنید
-----------------------------------
گزارش رو تو وب پریسا خوندید دیگه؟هر دو قرار وبلاگی روز پنجشنبه مورخ 93/2/18 برگزار شد و خیلی روز خوبی برامون بود
از منا جون مامان الینای عزیز ممنونم که پیشنهاد دیدار با سالمندان و برنامه ریزی هاشو انجام داد
اولین تجربم بود و از خودم خجالت کشیدم چرا باید اولین بارم باشه
به خودم گفتم خیلی از ماها مدام در حال گلایه از روزمرگی و بیکاری و ...هستیم در صورتیکه میتونیم زمان گوتاهی از وقتمونو به آدمهایی اختصاص بدیم که تشنه ی یه جرعه توجه و محبتن...کسانی که میشه گفت توی ایستگاه آخر زندگی هستن و هییییچ انگیزه ای برای ادامه ی اون ندارن...چشم های کم سوشون پر از اشک از بی رحمی زمانه و نگاهشون پر از انتظار...دستهایی که یه روزی مثل ما قدرت انجام هرکاری رو داشت ولی الان حتی توانایی باز کردن بسته ی روسری اهدایی رو نداشتو...شنیدن کی بود مانند دیدن
اجازه عکس گرفتن نداشتیم به خاطر آبروی افرادی که پدر و مادرشونو اینجا گذاشتن!!!
این عکس هم قاچاقی توسط مامان پریسا گرفته شد
این کیک هل و گلاب بود که برای خانه سالمندان...من و الهام مامان فرگل و زهرا مامان ارسطو بیش از 100 تکه درست کردیم.بعد دستورشو وب آشپزی میذارم... و با کمک منا مامان الینا و مریم مامان پریسا و خواهر شوهرم و شوهرم و بچه ها بین سالمندان پخش کردیم و خیلی از کیک استقبال کردن
البته برای پیرزن ها روسری(همینی که این خانوم رو سرش زده)و برای پیرمردا زیرپوش خریدیم...از همه دوستانی که کمک نقدی کردن سپاسگزاریمعلی الخصوص الهام جون و زهرا مامان سپهر عزیز
----------------------------------
بعد از ظهر هم که جشنواره غذا بود (به نام مادر خوبی ها به نفع مادران زندانی برای جرم های غیر عمد)
ما هم طبق تجربه ی گذشته تصمیم گرفتیم سمبوسه درست کنیم...با کمک مالی تعدادی از دوستان و با کمک یدی مامان پریسا جون و دوتا از دوستای قدیمیم که اومدن خونمونو و دور همی سمبوسه پیچوندیم...البته من بیشترش در حال استراحت بودم به دلایل ذکر شده در بالا
نزدیک به 300 تا ما گرفتیم و 120 تا هم معصوم جون عزیزم که برای سرخ کردنش هم خیلی کمک کرد ،هم خودش هم مادر شوهر مهربونش
این نمایی از من که دارم سرخ میکنمولی کمی سخت بود
البته دوستان خیلی کمک کردن...از جمله الهام جون مامان فرگل...مهرنوش عزیزم مامان مهزیار...مامان آرتای گلم و دیگر دوستان...خب نزدیک 400 تا سمبوسه بود
عاشق این عکسم...علی عضو ثابت جلوی غرفمون بود
زهرا مامان ارسطو : اسنک کالباس و شربت سن ایچ ... الهام جون : کیک و دسر و ترامیسو ...و مامان پریسا هم علاوه بر کمک توی درست کردن سمبوسه شربت نعنا اورد که همشون خیلییییی خوب فروش رفتفروشمون توی همون شب بیش از 850 تومن بود...شربت و ساندویچ و کیک خیلی زود تموم شد و اگر میدونستیم بیشتر درست میکردیم
این کیکا حرررررررف نداشت...فکر کنم 4 -5 تا سمبوسه سوزوندم تا تونستم یه تیکه کوچیک از هر کدومو بخرم...همونا رو هم مجبور شدم بدم یکی دیگه
کلا گروه خیلی خوبی داریم..همه فعال و پرانرژی و اکتیو...خیلی از دوستان هم اومدن ازمون خرید کردندیگه تو وب مامان پریسا کاملش هست
------------------------------
روز پدر ،بابایی بردمون سفر
اینبار مقصد استان مرکزی بود که خیلی خیلی عالی بود...به خصوص هوا و فضاش
سفر سه روزه بود ولی کلی جاها گشتیم
خمین منزل امام خمینی که خیلی باصفا و قشنگ بود
علی برای امام یادگاری هم نوشت
باباش که خواست بنویسه گفت زیرش بویس من بابای علی هستمزود پسر خاله میشه
محلات شهر بسیار زیبا و باصفا و آرومی بود...پر از گل و سرسبزی...روحمون تازه شد...عکس ها خیلی بود،دیگه گلچین کردم
سرچشمه محلات...پارک خیلی تمیز و قشنگی بود و کلی انرژی مثبت و آرامش توش کسب کردیم
آبشار نیاسر...فوق العاده زیبا....و خیلی سرررررررررررررررد...توی سفرمون مدام بارون اومد و خیلی کیف داد...به خصوص برای ما جنوبیا که تو این فصل توقع دیدن این چیزا رو نداریم
یکی از افتخاراتمون در سفر اینه که توی تابستون بریم یه جایی و از سرما منجمد بشیم...تازه اگر سرما هم خوردیم که دیگه آخر افتخاره
و خیلی شانسی به گلاب گیری هم رسیدیم
اولین بار بود میدیدیم و خیلی به وجد اومدیم
اینا هم کنارش خیلی مزه داد
مشهد اردهال و سر مزار سهراب سپهری و غار بسیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار زیبای چانخجیر که دومین غار زنده ی جهان هست و بین دلیجان و نراق بود هم رفتیم...حتما برید ببینید...البته یه عالمه پله داره و حدود 2 کیلومتری هم باید پیاده روی کنید ولی ارزششو دارهاجازه عکس و فیلم برداری نداشتیم...
یه شب هم رفتیم پارک سرپوشیده طوفان در اراک که البته به من خیلی خوش نگذشت!!!!
علی انگاری آخر بیلیارد بازه تو این عکس
و مهمترین قسمت سفرمووووووووووووووووووووون
دیدار با یکی از بهترین دوستان وبلاگیم لیلا مامان کورش عزیزم
خانواده بسیااااار مهربان و خونگرم...کورش کوچولو هم که به خاطر علی قرمز پوشیده بود
و یه توپ خوشگل و جاکلیدی استقلالی به علی یادگاری داد...لیلا جون هم یه ظرف خیلی خوشگل به من
قرارمون توی پارک عباس آباد شازند بود که خیلی زیبا و سرسبز بود...اینقدر حرف زدیم تا وقت ناهار شد و به اصرار بابای کورش و لیلا جون و کورش و گلی و البته علی آقا برای ناهار دعوت شدیم خونه ی کورش کوچولو
لیلا جان که خانم و کدبانو و مهربان(همونجور که حدس میزدم)و کورش جون هم یه پسر مهربان و مودب و دوست داشتنی
همسرشونم بسیار با شخصیت و مهربان بودن ،باباها که حسابی با هم رفیق شدن
حسابی شرمنده ی این خانواده عزیز شدیم و حسابی با مهمان نوازی و مهربونیاشون خجالتمون دادن...امیدوارم بتونم براشون جبران کنم.لیلا جان ممنونم بابت همه چیز...به ما خیلی خوش گذشت
خیلی خوشحالم که از طریق دنیای مجازی دوستانی به این خوبی پیدا کردمو مثل همیشه به نی نی وبلاگ مدیونم
اینم نمایی از مسیر برگشتمون که همش اینجوری بود
پ ن :چه به موقع اون سن شمار بالا چندتایی شدا...انگاری تنظیم شده بود با جواب آزمایش مافقط نمی دونم امکانش هست تا 14 تا بچه رو وارد کرد؟
پ ن 2:ببخشید کم سر میزنم...دیر جواب میدم...دیگه میدونید چرا؟نگاه مانیتور یا گوشی میکنم سرگیجه میگیرم...به سختی این پست رو هم نوشتمبه بزرگی خودتون ببخشید به حساب بی معرفتیم نذارید
ممنون حوصله کردید و خوندید