نوروز 93 و علی دون دون و پشکل
سلااااااااااام به همه دوستان عزیزم
سال نو همگی مباااااااااااارک
امیدوارم که سالی سرشار از خوشی و موفقیت و سلامتی و ....کلا هر چی خوبه داشته باشید
به عنوان پستمون نخندید...یه تجربه جدیدهدلم نیومد برای شما هم نذارمش
پس برید ادامه مطلب
روزهای آخر سال دیگه داشتم هنگ میکردم...کلی کار توی خونه و اداره سرم ریخته بود که علی هم مریض شد...
از یه هفته قبل از تعطیلات که مدارس تعطیل شد و همون روز اول علی پیکشو حل کرد که توی تعطیلات بتونه با خیال راحت بازی کنه و مهمونی بره
سه روز قبل از تعطیلات تب شدیـــــــــــــــدی کرد و بردیمش دکتر و آمپول و شربت و...به خوردش دادن...من مجبور شدم دو روز آخر رو نرم سر کار...یه روز قبل از سال تحویل دیدم بدن علی داره دون دونی میشه و متوجه شدیم که بلهههههه علی آقا آبله مرغون گرفته...اونم از نوع شدیدش
تمام بدنش دون دون شد،حتی کف دستاش و پاهاش...توی گوشاش...زیر موهاش(به سرش که اصلا نمیشد دست زد)بالای پلکش و خلاصه یه خال خالیه واقعی
بچم همش خواب بود و بی حوصله و ناراحت از اینکه تعطیلاتش خراب شده...بدتر اینکه سپهری طبقه اول بود و طبقه دوم هم زن داداشه باردارم...یعنی من و علی قرنطینه شدیم بدجور...گفتم من و علی چون بابایی یه سفر تقریبا ضروری داشتیم به تهران که نمیشد کنسلش کنه و از روز اول تا 6 با مادر شوهر و خواهر شوهر رفتن تهران
من که دپرس بودم اساسی...تازه سوم هم عروسی دختر عمم بود که دیگه فامیل دلشون سوخت و به زور بردنمون عروسیو حسابی ویروس منتشر کردیم
روز دوم یکی از دوستان گفت بهترین درمان آبله مرغون دود ناشی از سوزوندن پشکل الاغ مادس... و یه جورایی معجزه میکنه...منم تو اون شرایط اگه میگفتن پشکل هم بخور میخوردم تا علی زودتر خوب شه
سریع بابام رو فرستادم و متوجه شدم که خبر نداشتیم اینقدر خاصیت داشته این پشکله...واقعا خدا هیچ چیز رو بی خاصیت نیافریده
روزی سه بار پشکل سوزون داشتیم و یه چادر رو سر علی مینداختم و دودش رو به حالت بخور به تن و صورت علی میزدم...کمتر از یه هفته طول کشید و تمام زخم های علی خشک شد و خیلیییی کم خارش داشت...البته روزی یک بار هم حمامش میکردم و با صابون گوگرد میشستم و پماد کانولا میزدم و گالن گالن خاک شیر و...خوشبختانه الان تک و توکی از آبله ها مونده و جای هیچ کدومشونم نمونده...
یه عالمه دعا کردم به جون اون کسی که پشکل جان رو بهمون معرفی کرد و اونو یکی از محبوبین خانوادمون کردهچون دود پشکل درمان کلیه عفونتها و سینوزیت و ...هست...الان فهمیدم بعضی از فامیلای دورمون(از اون کلاس بالاهان ها)روزی یه بار تو خونشون پشکل میسوزونن
تازه یه شب علی گوشش خیلی درد میکرد جوری که بلند بلند گریه میکرد...از همون پشکلا کمی دود کردم زیر گوشش خوبه خوب شد،کلا هر چی بشه دیگه پشکل میسوزونم،میخوام امتحان کنم ببینم برای لاغری هم مفیده؟توضیح بیشتر هر کی خواست براش تو نظرات میدمالان فصل آبله مرغونه گفتم شاید اطلاعاتم به درد یکی بخوره
اینم یه عکس از پشکل جون
علی نذاشت از دون دوناش عکس بگیرم...همش هم لباس آستین بلند و جوراب تنش میکرد...برای همین از ورژن دون دونش عکس ندارم
الان شکر خدا حالش خوبه و تازه دو روزه داریم میریم عید دیدنی
ولی خدا رو شکر میکنم که اگه قراره مریضی یا مشکلی برامون پیش بیاد تنظیم میکنه تو زمانهایی که کمتر اذیت شیم...همش پیش خودم فکر میکردم اگر قبل یا بعد از عید این اتفاق برای علی پیش میومد من یه هفته پیش کی میذاشتمش...تو این یه هفته کلی مادر و پسری تنهایی با هم خوش بودیم و از کنار هم بودن لذت بردیم و قدر خیلی چیزا رو دونستیم و ....خدایا شکرت
-----------------------------------------------------------------------------------------------
روزای اول عید مریم جون مامان پریسا هدیه مدرسه مامان ها رو که برای مسابقه راهپیمایی 22 بهمن بود اورد دمه خونمون...فکر کنم من حکم ناقل رو داشتم چون بعدش پریسا جون آبله مرغون گرفت
ممنوووووونم از مدرسه مامان های عزیز بابت هدیه قشنگشون
بازی مورد علاقه علی و یه کارت پستال و یه متن خیلی قشنگ توش
----------------------------------------------------------------
سبزه های عید امسالمون که یادم رفت و 22 اسفند تازه خیسوندمشون ولی از روش علی استفاده کردم و عالی شدن...به خصوص ماش که روز به روز داره خوشگل تر میشه
این عکس یک روز قبل از تحویل ساله
ماشو خودم بردم،سبزه رو دادم به مامانمامان به من عیدی داد...و ادامه دارد ...
و شیرینی های عیدم که خیلی طرفدار داشت و دو سری دوباره وسط عید پختم و فرستادم کرج برای خاله و دختر خالم
تو وب آشپزی میزنم هر کدوم از کدوم دستوره و یا دستورشو میذارم...
هفت سین امسالمونم که ساده گذاشتم ...چون درگیر بیماری علی بودم و قبلشم اتفاقای دیگه زیاد حسه خلاقیت نداشتم...(شاید بعد بنویسم)
چند روزی که علی تعطیل بود و ما سرکار بودیم هر روز یه جور سورپرایزمون میکرد
یه بار اومدیم دیدیم حدود 15تا پرتقال که گرون خریده بودیمو آب گرفته و دو لیوان پرشو برای من و بابا گذاشته بود...یه دونه انگورم تو لبه لیوان فرو کرده بود برای تزئینشنمیدونستم دعواش کنم یا ببوسمش...ولی انصافا خیلی خوشمزه بود آب پرتقالش
یه روزم اومدیم و دیدیم خودش هفت سین چیده
سبزه مال هفت سین مدرسشون بود که دیگه اینجا خراب شده بود...تخم مرغ ها هر سال یکی بهشون اضافه میشه
سمنو هم مریم جون مامان پریسا برامون اورد که مثل هر سال خیلی خوشمزه بود
و البته مادر شوهرم هم هرسال برامون سمنو میاره با یه نامه روش
-------------------------------------------------------------------
از علی توی نوروز همین چند عکسو دارم مربوط به:
جمعه که رفتیم ملاثانی...اونجا همکلاسیشو پیدا کرد...توی اون هوای گرم بازم آستین بلند تنش بود
و علی و سپهر روی پل طبیعت مربوط به چهارشنبه.فکر کنم آخرش سپهر آبله مرغونه رو بگیره
و روزایی که توی خونه بودیم و مامان جونم برامون از این لیوانای شگفت انگیز خرید...لیوان با بک گراند علی
و چندتا عکس از نفسیه خاله
عاشق قیافه و خواب بعد از حمومشم
خیلی شیرین و خوردنی تر شده...وروجکی شده واسه خودش
عاشق اینه بهش بگم:گاوه میگه مــــــــا مــــــــــــــــــــــــا و هرهر بخنده
بچم گاو ببینه یاد خالش میفته دیگه
----------------------------------------------------
ایشون بهار خانوم هستند...خانوم رو حتما بذارید بعدشحس ششمم میگه در آینده بهار و علی یه خبراییه میشه بینشون...نمیدونما...ولی حسم میگه
بهار و داداشش
------------------------------------
خب فعلا همینا رو وقت کردم بنویسم به خاطر گل روی واتس آپیا و آبجی فرناز جون گلم
احتمالا به این پست بازم اضافه کنم...
درسته شروع سالمون کمی سخت بود ولی فکر کنم سال خوبی باشه...مثل سال 92 که میشه گفت از بهترین سال های عمرم بود برای من بهترین یعنی موقعی که خودت از تحولات و تغییرات راضی باشی و ...من که از خود راضیم فعلاشکرت خدا جون
---------------------------------------------------
دعا یادتون نره ها...به قول دوستان برای همه دعا کنیم